http://badbadak.ParsiBlog.com | ||
یه چیز کوچولو اصلا میدونی چیه ؟ از اول هم نمی تونستیم با هم رابطه برقرار کنیم. اصلا خیلی باهم فرق داریم.اون کوچیکه من هم ، نمیگم خیلی بزرگم اما خوب از اون بزرگترم دیگه. اصلا از این حرف ها بگذریم ؛ موقع غذا خوردن نمی دونی چه جوری با چشم های گنده اش نگاهم میکنه ، طوری که دیگه نمی تونم لب به غذا بزنم. اما مامانم برعکس من خیلی دوستش داره، طوری که اون باید سر هر غذایی حاضر باشه. چیه؟ نکنه فکر کردید چون مامانم خیلی دوستش داره ، بهش حسودی میکنم؟!! نه خیر ما از اون جور خانواده هاش نیستیم! مگه یه گیاه گردالی هم چیزی برای حسادت داره! حالا چرا می خندی؟ فکر نمی کردی توی دنیا یکی پیدا بشه که با یه نخود سبز اینقدر درگیر باشه؟ اٍ اٍ اٍ ، بزرگ ترین طبقه فریزرمون هم شده مال این کوچولو! از بچگی تا حالا مامانم رفت همه ی کتاب داستان های مربوط به دوستی با سبزیجات را برایم گرفت، از جمله همین نخودفرنگی، اما فایده ای نداشت که نداشت. هرچی میخوام باهاش رابطه برقرار کنم به دونه های آخرش توی غذا که می رسم با هم دعوامون می شه، منم مجبورم آن ها را از ظرف غذام اخراج کنم. تا حالا شنیدید که میگن باید روابط دوطرفه باشه تا در دوستی موفق باشید. چه ربطی داشت؟ خوب ربطش اینه که رابطه ی من و اون دو طرفه نیست. راستشو بخواهید اصلا نمی توانیم با هم رابطه برقرار کنیم. من از یه دنیای دیگه هستم و اون از یه دنیای دیگه. اگر هم الان دارید دنبال دلیل های قانع کننده برای ارتباط برقرار کردن من و اون پیدا می کنید، آنقدر زحمت نکشید. روانشناس ها و حتی روانپزشک هایی که مادرم می شناخت هم نتوانستند برایمان کاری کنند. می دونید بهشون چی گفتم؟ گفتم: مگه نمی گید نخودفرنگی مزه ای ندارد، پس چرا وقتی می ریزید توی غذا بعدش میگید: به به خیلی خوشمزه شده! حالا هم من یک راه بیشتر ندارم، اینکه تا آخر، زندگی ام را بدون این نخودهای بی مزه ادامه دهم. اصلا هم فکر نکنید از این که این راه را انتخاب کردم، ناراحت هستم؛ چون مطمئنم بدون اون هم خوشبخت میشم.!!!!!! [ شنبه 91/4/3 ] [ 2:35 عصر ] [ --- ]
[ نظرات () ]
|
||
[ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |